دل نوشــتـه

حرف های ناگفتنی

دل نوشــتـه

حرف های ناگفتنی

تمام حرف هایی که نمی توان گفت . . .
یا گوش شنوا نیست یا ترس از فاش شدنش..
حرف هایی که تنها تحملش برای یک دفتر خاطرات ممکن است.

طبقه بندی موضوعی

هیچکس تحمل شنیدن کوچکترین دردودلتـــ را ندارد...

اگر تنها گوشه ای از دردودلت را برای انسانها افشا کنی... خنجری بر ضــد خودتــ ساخته ای

تمام حرفهایت را باید روی برگه های یک دفتر بیجان بریزی که تحمل دردت را داشته باشد

با اینکه میدانی...! نهایت همدردی اش این است که جای قطره های اشکت که روی تک تک برگه هایش جـــاری است، چین و چروک هایی بجا بگذارد که مانع دفن شدن خاطراتت شود.

خاطراتی که یکـــ عمر دلتــ را سوزانده است و میسوزاند...

خواستن هایی که دست نیافتنی اند ..... یــا شــایــد ..... خواسته ی تو باشد و ناخواسته ی دیگری

امیدهایی که ناامید شدند .... آرزوهایی که سرشکسته شدند .... دلخوشی هایی که ورشکسته شدند

شـایـد دلیل همه ی اینها زندگی ای بوده که فقط با وجود یکــ نفر رغــم میخورده؛

خواستنش، تلاش برای یافتنش، بدست آوردنش، امید به داشتنش،... وجودش در همه ی آرزوهایت، تنها سرمایه ی دلخوشی هایت ...

و حــالا آن یکــ نفر دیگر نیستـــــ...

...

تمام اینهــا باعث میشود تا سوز دلت انقد شدید شود که بزرگترین مخلوق خــدا تحمل شنیدنش را نداشته باشد یا خودت توان گفتنش را نداشته باشی ...

دلت که سرد شود، سنگین میشود، سنگ میشود و تمام اعتمادت صلب میشود

و این است که دیگر هیچ چیز به جـــز یک دفتر جواب گوی دلت نیست

یک دفتر با برگه های نا محدود با تحمل وزن سنگین خاطرات که هر روز از روز قبل بیشتر میشود که نامش «دفتر خاطرات» است.

و تنها کلمه ای که میتوانی به زبـــان بیاوری این استـــ  

«دلـــم برایتــــ تنگ شده»

the light heart

دستانم سرد است . . .!

کمی سردتر از زمستان؛

اما به اندازه ای بی روح نشده ام که حرارت دلتنگی ام را حس نکنم . .

فقط احساسم بریده است از امید هایی که بیشتر از قبل برچسب نا امیدی رویشان هک شده است؛ تنها کمی گوگرد با آتش عشق چراغ قلبم را روشن نگه داشته است.

به آخرین قطره ی خون، به آخرین ذره ی وجودم قسم خورده ام که جلوی مردن قلبم را بگیرم، چون تنها صدای "تو" که درونش پیچیده است برایم با ارزش تر از همه چیز است. همین صداست که با وجود تمام برچسب های نا امیدی چراغ قلبم را روشن نگه داشته است  . . .؛

ارزش این دنیا را به هیچ وجه نمیتوانی بفهمی . ! مگر اینکه بتوانی همه ی دنیایت را به یکباره فدای دوست داشتنت کنی. پس حالا زندگی کن ! با این باور که زندگی ات پوچ نیست ! تو برای خوشبختی ات تلاش کردی . .

انتظار نداشتن

تا حالا دقت کردی ..!

وقتی با کاغذ کوچکی بازی می کنی و ناگهان دستت رو میبری، چقد ازیتت میکنه و میسوزه . .

از فکرت هم بیرون نمیره!

اما وقتی دستت رو با چاقو میبری، بعد از چند دقیقه همه چیزو فراموش میکنی.  انگار نه انگار؛ 

در واقع، کاغذ از چاقــو برنده تر نیستــــــــ . . 

فقط تـ ـ ـو .. انتظار آسیب دیدن از کاغــذ رو نداشتی؛.. به همین سادگی تمام وجودت را به تسخیره دردو افسوسش میگیرد.

ایــن حـکایتـــــــ بعضی از آدمـــــاس 

تو اوج نا بــاوری، جوری آدم را می شکنند که از درد و غصه، تنها لبخندی تلخ بر لبانت، اشک های سوزان از چشمانت، بوی خیانت از مشامت و صدای خاطرات در حس شنوایی ات جاری میشود .

 هرزگی اعتمادت = شکنجه ی دلت

dell-neveshte.blog.ir

 گریه هایم را می بینی ؟!

بی سر و ته و بی دلیل هستند . . برای همه مسخره است، می گویند :«مرد هم مگر گریه می کند؟!»

مگر فرق مرد و زن یا دختر و پسر در چیست؟ تو شکل، تو جنس، تو اندام ؟... قبول! ولی هر دو با یک چیز زندگی می کنند

"قــلــب"

یک شکل و جسم و اندام... هردو می شکند، نه فقط یکی!

مرحم گریه های مرد چیست؟

-        خدا ؟!!   درسته شاید.. مگر چیز دیگری هم هست که تکیه گاهش باشد؟ خودش است و خدایش... سوزشش است و تنهاییش

خدایا ؟!   اگر تنها مرحم مرد هستی .. پس چرا قلب عاشق را برای مرد آفریدی؟ چرا دلش را وابسته آفریدی؟ جوری که اگر

وابسته شود دارو ندارش را می دهد و تمام دنیایت را میفروشد برای یکی و دیگر، دنیایت برایش ارزشی ندارد . . .

ایکاش رباتی می آفریدی.. با وظیفه هایی که از قبل برایش تعریف شده باشد، طوری که همه انتظار دارند و با همون سنگ دلی

ای که با آن شناخته می شوند...

بدون چشم، بدون مشام و بدون زبان . . . بدون قلبی که شکسته شود

بدون عشقی که دنیایش شود . . .

مرد گریه نمی کند ولی گریه حق اوست، برای آرامش از سوزش تنها خواسته اش .

www.dell-neveshte.blog.com

امشب هم مثل همیشه، خاطراتت را مرور می کنم.

از خودت تنها کوله باری از یادها و دلتنگی ها برایم باقی مانده است. با این دلتنگی دست و پا میزنم اما . . .

در وسط اقیانوس با قایقی سوراخ! هر چقد هم پارو بزنی ارزشی ندارد..؛

راستی!   قول هایت یادت هست؟! می دانم فراموش نکرده ای ولی خودت را به فراموشی زده ای ...

من هنوز به دنبال نشانه ای از قول هایت می گردم، انگیزه ی من این قول هایت بود که سوزاندی

خاکسترهایش را در شیشه ای کرده ام و در دریای بی معرفتی رها کردم به امید روزی که وقتی در کنار ساحل آن قدم می زنی؛

خاکسترها، کمی از خاطرات را برایت به تصویر بکشند.

من تو را دارم! از اول هم داشتم حتی وقتی که خودت نمی خواستی،. . . خودت که شنیده ای؟!

«دوست داشتن تنها کنار هم بودن نیست ب یاد هم بودن است...»

تو و من و تمام آرزوهایمان، در درون قلب من .. در حال رقم زدن سرنوشتمان هستیم ...

مغزم بودنت را باور کرده است ولی ... قلبم جای خالی ات را حس می کند.

!! هـــه   ...   چه زندگی خوشی  ...  حال من خوب است !!

غرق شدن

ایکاش دنیا را هم می توانستیم مثل تمام خاطرات ضبط شده بر روی سی دی به عقب بازگردانیم ..

خــدایــا ..!

این دنیایی که خلق کردی، فکره همه جایش را کردی؛ پس چـــرا بازگشت به گذشته را از جا انداختی؟!!

به انتخاب خودت کسانی را پاک به این دنیا آوردی و پاک از این دنیا بردی..! پس، بقیه ی بنده هایت چی؟

گاهی دورانی در گذشته بود و تمام شد که الان از آن دوران فقط حسرتش باقی مانده است . . .

خــدایــا ..!

از آن لحظه ها قدر دانی شد ولی لحظه های خوش به سرعت نور گذشتند و حالا روزگار را ببین و خودت قضاوت کن؛ اختیار کامل را بخشیدی ولی این اختیار با گذشت زمان هر روز محدودتر شد ..!

تاریخ بازسازی زمین وجهانت کی است؟ کمی دنیایت را برای این روزگار عوض کن؛

کلیدی برای بازگشت، کلیدی برای جبران، کلیدی برای پیش بینی قرار بده به همراه قلم و خودکاری برای نوشتن سرنوشت.

قلب شکسته

دلی که شکست ...! شکستنش یک کلمه است با هزار مفهوم، اما، درست کردنش یک جمله ی اضافی است بدون هیچ مفهومی . . .

جمع کردنش، درک کردنش و درست کردنش کار هر کسی نیست.

دلی که در 1 دقیقه شکسته شود، چندین سال شاید یک عمر طول می کشد که کمی با رنجیده شدنش کنار آید.

در این روزگار، دل شکستن عادت آدم ها شده است؛ اگر با کسی آشنا شدی، منتظره شکسته شدنت باش . . .! حتی برای کمترین میزان.

اگر کسی را شکستی ولی لبخند همیشگی اش را هم دیدی، بدان چه تظاهر قشنگی می کند و بقدری دوستت دارد که در مقابل سخت ترین درد دنیا مقاومت می کند

آدمی دل شکسته، قید همه چی اش را میزند، عشق، زندگی، امید، دنیا و نفس هایش . . . 

dell-neveshte.blog.ir

دوســت داشــتــنــم را شـنـاختـمــــ. . .

بی دلیل و بی نشونه بود اما واقعی بود. برای تمام احساساتم ارزشی به اندازه ی یک دنیا قائلم . . .

زیرا با وجود آن همه مشکلات و نا امیدی و یک عالمه مخالفت؛  باز هم دوستش داشتم ولی نه پنهانی!

ممکن است راهی که درونش قدم گذاشتم پر از دلشکستگی و بن بست باشد اما خیالم راحت است که اگر جلوی تمام آرزوهایم

شرمنده شوم، غرور کوچکی برایم باقی می ماند تا به دلم بگویم:« من تمام تلاشم را کردم. ولی خودش نخواست »   

زمانی بود که دلم تمام خوشی های دنیا را می خواست

زمانی شد که دلم حاضر شد همه ی دنیایش را بدهد تا فقط یکی را داشته باشد

و حالا . . . زمانی شده که دلم نه دنیا را دارد نه آن یک نفر را ..!

دلم تنها شد به سادگی افتادن یک برگ پاییزی.

بعضی وقتا عجیب احساس دلتنگی می کنم  . . .

بیش از هر وقت دیگر نیاز به آدم رویا هایم دارم؛

دلتنگی برای کسی که می دانم درمانی برای این دل نمی شود ..! ولی چه می شود کرد؟

وقتی که عاشق می شوی . . .

تمام حرف ها به جز حرف های او برایت تکراری می شوند

تمام روزهایی که بدون او می گذرند به حساب نمی آیند

تمام فکرت به سوی او میرود و تمام آرزوهایت با او ساخته می شوند  . . .

امید زندگی ات به بودنش استــــ