دل نوشــتـه

حرف های ناگفتنی

دل نوشــتـه

حرف های ناگفتنی

تمام حرف هایی که نمی توان گفت . . .
یا گوش شنوا نیست یا ترس از فاش شدنش..
حرف هایی که تنها تحملش برای یک دفتر خاطرات ممکن است.

طبقه بندی موضوعی

۶۵ مطلب در آبان ۱۳۹۴ ثبت شده است

زمانی بود که دلم تمام خوشی های دنیا را می خواست

زمانی شد که دلم حاضر شد همه ی دنیایش را بدهد تا فقط یکی را داشته باشد

و حالا . . . زمانی شده که دلم نه دنیا را دارد نه آن یک نفر را ..!

دلم تنها شد به سادگی افتادن یک برگ پاییزی.

بعضی وقتا عجیب احساس دلتنگی می کنم  . . .

بیش از هر وقت دیگر نیاز به آدم رویا هایم دارم؛

دلتنگی برای کسی که می دانم درمانی برای این دل نمی شود ..! ولی چه می شود کرد؟

من از تو چیزی نمی خواهم

فقط گاهی نگاهی اشتباه!

کم طاقتی عادت آن روزهایت بود

این روزها برای گرفتن خبری از من عجیب صبور شده ای

وقتی کسی دیر به دیر ازم یاد می کنه

نگرانش نمیشم حتما شاد بوده که از یادش رفتم

چوپان قصه ی ما دروغگو نبود

او تنها بود و از فرط تنهایی فریاد گرگ سر می داد

افسوس که کسی تنهاییش را درک نکرد

و در پی گرگ بودند و در این میان فقط گرگ فهمید که چوپان تنهاست

پیرم و دلم گاهی یاد جوانی می کند

بلبل شوقم هوای نغمه خوانی می کند

همتم تا می رود ساز غزل گیرد به دست

طاقتم اظهار عجز و نا توانی می کند

شمع این مسئله را بر همه کس روشن کرد

که توان تا به سحر، گریه ی بی شیون کرد

من همان برگم که بر روی درخت

لرزد از برد چنین پاییز سخت

در نهایت باید افتاد و گریست

به درخت باید گفت خداحافظ و رفت

من از اعدام نمی ترسم

نه از چوبش نه از دارش

من از پایان بی دیدار می ترسم