دل نوشــتـه

حرف های ناگفتنی

دل نوشــتـه

حرف های ناگفتنی

تمام حرف هایی که نمی توان گفت . . .
یا گوش شنوا نیست یا ترس از فاش شدنش..
حرف هایی که تنها تحملش برای یک دفتر خاطرات ممکن است.

طبقه بندی موضوعی

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «درد و دل» ثبت شده است

غرق شدن

ایکاش دنیا را هم می توانستیم مثل تمام خاطرات ضبط شده بر روی سی دی به عقب بازگردانیم ..

خــدایــا ..!

این دنیایی که خلق کردی، فکره همه جایش را کردی؛ پس چـــرا بازگشت به گذشته را از جا انداختی؟!!

به انتخاب خودت کسانی را پاک به این دنیا آوردی و پاک از این دنیا بردی..! پس، بقیه ی بنده هایت چی؟

گاهی دورانی در گذشته بود و تمام شد که الان از آن دوران فقط حسرتش باقی مانده است . . .

خــدایــا ..!

از آن لحظه ها قدر دانی شد ولی لحظه های خوش به سرعت نور گذشتند و حالا روزگار را ببین و خودت قضاوت کن؛ اختیار کامل را بخشیدی ولی این اختیار با گذشت زمان هر روز محدودتر شد ..!

تاریخ بازسازی زمین وجهانت کی است؟ کمی دنیایت را برای این روزگار عوض کن؛

کلیدی برای بازگشت، کلیدی برای جبران، کلیدی برای پیش بینی قرار بده به همراه قلم و خودکاری برای نوشتن سرنوشت.

زمانی بود که دلم تمام خوشی های دنیا را می خواست

زمانی شد که دلم حاضر شد همه ی دنیایش را بدهد تا فقط یکی را داشته باشد

و حالا . . . زمانی شده که دلم نه دنیا را دارد نه آن یک نفر را ..!

دلم تنها شد به سادگی افتادن یک برگ پاییزی.

گریه کردم اشک بر داغ دلم مرهم نشد، ناله کردم ذره ای از دردهایم کم نشد، در گلستان بوی گل بسیار بوییدم ولی،

از هزاران گل گلی همچون شما پیدا نشد.

درد دل که می کنی؛

ضعف هایت، دردهایت را میگذاری توی سینی؛

و تعارف می کنی که هر کدامش را که می خواهند بردارند؛

تیز کنند

تیغ کنند

و بزنند به روحت

هیچکس تحمل شنیدن کوچکترین دردودلتـــ را ندارد...

اگر تنها گوشه ای از دردودلت را برای انسانها افشا کنی... خنجری بر ضــد خودتــ ساخته ای

تمام حرفهایت را باید روی برگه های یک دفتر بیجان بریزی که تحمل دردت را داشته باشد

با اینکه میدانی...! نهایت همدردی اش این است که جای قطره های اشکت که روی تک تک برگه هایش جـــاری است، چین و چروک هایی بجا بگذارد که مانع دفن شدن خاطراتت شود.

خاطراتی که یکـــ عمر دلتــ را سوزانده است و میسوزاند...

خواستن هایی که دست نیافتنی اند ..... یــا شــایــد ..... خواسته ی تو باشد و ناخواسته ی دیگری

امیدهایی که ناامید شدند .... آرزوهایی که سرشکسته شدند .... دلخوشی هایی که ورشکسته شدند

شـایـد دلیل همه ی اینها زندگی ای بوده که فقط با وجود یکــ نفر رغــم میخورده؛

خواستنش، تلاش برای یافتنش، بدست آوردنش، امید به داشتنش،... وجودش در همه ی آرزوهایت، تنها سرمایه ی دلخوشی هایت ...

و حــالا آن یکــ نفر دیگر نیستـــــ...

...

تمام اینهــا باعث میشود تا سوز دلت انقد شدید شود که بزرگترین مخلوق خــدا تحمل شنیدنش را نداشته باشد یا خودت توان گفتنش را نداشته باشی ...

دلت که سرد شود، سنگین میشود، سنگ میشود و تمام اعتمادت صلب میشود

و این است که دیگر هیچ چیز به جـــز یک دفتر جواب گوی دلت نیست

یک دفتر با برگه های نا محدود با تحمل وزن سنگین خاطرات که هر روز از روز قبل بیشتر میشود که نامش «دفتر خاطرات» است.

و تنها کلمه ای که میتوانی به زبـــان بیاوری این استـــ  

«دلـــم برایتــــ تنگ شده»