در این هیاهوی خلق
که پتک بر آرامشت می زند
دلم پیاده رویی میخواهد، بارانی
دست خودم را بگیر
برویم صحبت کنان
تا انتهای گریستن آخرین ابر زندگی
نفرین به اجتماع
که نمی گذارد صدا به صدا برسد