زمانی بود که دلم تمام خوشی های دنیا را می خواست
زمانی شد که دلم حاضر شد همه ی دنیایش را بدهد تا فقط یکی را داشته باشد
و حالا . . . زمانی شده که دلم نه دنیا را دارد نه آن یک نفر را ..!
دلم تنها شد به سادگی افتادن یک برگ پاییزی.
در خوشی یا در عشق، درک تنهایی برایم خیلی سخت بود؛
تنهایی هم لذتی دارد . . . ..!
لذتی که سر منشا دلتنگی هایت است، هم سعادت است هم ذلت. درسته اعتماد به نفس آدم کم می شود ولی بازهم خیلی چیزها تجربه می شوند که شاید یک عمر زندگی هم برای تجربه ی آنها کافی نباشد.
شاید آدم باید مدتی را تنها باشد تا جایگاهش را بداند، قدر زندگی و عشقش را بداند و به کارهای گذشته اش، اشتباه هایش و شاید هم آینده اش فکر کند.
تنهایی فقط نشانه ی این نیست که کسی نباشد.
گاهی کسی در شلوغ ترین شهر و پر نشاط ترین خانواده است ولی تنها ترین آدم شهر هم هست
ممکن است رویاهای تنهایی داشته باشد.
هرکس که شادتر باشد غمش بیشتر است ولی تظاهری زیبا بجای دلش سخن می گوید
بعضی از شوخ طبع ترین انسانها هم با کوچکترین حرفی دلشکسته می شوند باز هم تظاهر جلوه گر می شود.
خیلی از تنهایی ها درون آدم است که هیچکس از آنها خبر ندارد.
همه فک می کنند حالت خوب است ولی . . . از درد دل خبر ندارند!
تنهایی را دوست دارم ولی با تــو . .