زمانی بود که دلم تمام خوشی های دنیا را می خواست
زمانی شد که دلم حاضر شد همه ی دنیایش را بدهد تا فقط یکی را داشته باشد
و حالا . . . زمانی شده که دلم نه دنیا را دارد نه آن یک نفر را ..!
دلم تنها شد به سادگی افتادن یک برگ پاییزی.
زمانی بود که دلم تمام خوشی های دنیا را می خواست
زمانی شد که دلم حاضر شد همه ی دنیایش را بدهد تا فقط یکی را داشته باشد
و حالا . . . زمانی شده که دلم نه دنیا را دارد نه آن یک نفر را ..!
دلم تنها شد به سادگی افتادن یک برگ پاییزی.
چه عاشقانه نوشت دکتر شریعتی
من تورا دوست دارم
تو دیگری را و دیگری نیز دیگری را
و در این میان همه تنهاییم
آرام می آیم همانجای همیشگی، سر همان ساعت همیشگی
با همان شوق که میشناسیش با خودم حرف می زنم
برای خودم خاطره تعریف می کنم
و بی صدا مثل همیشه می روم بی آنکه تو آمده باشی !
امروز به آنهایی می اندیشم که
روی شانه هایم گریه کردند و نوبت من که شد، دیگر نبودند . . .
گاهی دلم برای چوپان دروغگو می سوزد، بیپاره 3 بار بیشتر دروغ نگفت انگشت نما شد . . .
ولی ما هنوز صادق ترینیم!!!