عزیزم زندگی همیشه بهار نیست
گاهی ابر سایه ی نمناکش را بر سر بهترین ها می کشد!
پس ای گل قشنگم اگر یک روز این قطعه را خواندی
و دیدی که نیستم قطره اشکی برای دل شکستم بریز
عزیزم زندگی همیشه بهار نیست
گاهی ابر سایه ی نمناکش را بر سر بهترین ها می کشد!
پس ای گل قشنگم اگر یک روز این قطعه را خواندی
و دیدی که نیستم قطره اشکی برای دل شکستم بریز
من پذیرفتم شکست خویش را
پند های عقل دور اندیش را
من پذیرفتم که عشق افسانه است
می روم از رفتن من شاد باش
از عذاب دیدنم آزاد باش
چون که تو تنها تر از من می روی
آرزو دارم توهم عاشق شوی
آرزو دارم بفهمی درد را
معنی برخورد های سرد را
آرام می آیم همانجای همیشگی، سر همان ساعت همیشگی
با همان شوق که میشناسیش با خودم حرف می زنم
برای خودم خاطره تعریف می کنم
و بی صدا مثل همیشه می روم بی آنکه تو آمده باشی !