دل نوشــتـه

حرف های ناگفتنی

دل نوشــتـه

حرف های ناگفتنی

تمام حرف هایی که نمی توان گفت . . .
یا گوش شنوا نیست یا ترس از فاش شدنش..
حرف هایی که تنها تحملش برای یک دفتر خاطرات ممکن است.

طبقه بندی موضوعی

۱۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «درد تنهایی» ثبت شده است

من پذیرفتم شکست خویش را

پند های عقل دور اندیش را

من پذیرفتم که عشق افسانه است

می روم از رفتن من شاد باش

از عذاب دیدنم آزاد باش

چون که تو تنها تر از من می روی

آرزو دارم توهم عاشق شوی

آرزو دارم بفهمی درد را

معنی برخورد های سرد را 

آرام می آیم همانجای همیشگی، سر همان ساعت همیشگی

با همان شوق که میشناسیش با خودم حرف می زنم

برای خودم خاطره تعریف می کنم

و بی صدا مثل همیشه می روم بی آنکه تو آمده باشی  !

روزی خواهد آمد که دردم را بفهمی

روزی که دیگر هیچ دردی را نمیفهمم

بی تو زیستن چیزی جز مرور مردن نیست !

موهای سپید

خاطرات انگشتان توست که از یاد گیسوانم نرفته است !

خسته ام از این زندان که نامش زندگیست

پس قشنگی های دنیا مال کیست؟

باختم در عشق اما باختن تقدیر من نیست

ساختم با درد تنهایی مگر تقدیر چیست؟!