4 تا دوست صمیمی دارم
حسرت، غم، ماتم، تنهایی
بهشون سفارش کردم تحویلت نگیرند
هیچوقت نفهمیدم چرا درست همان کسی که فکر می کنی با همه فرق داره . . .
درست مثل همه تنهات می زاره!
چه عاشقانه نوشت دکتر شریعتی
من تورا دوست دارم
تو دیگری را و دیگری نیز دیگری را
و در این میان همه تنهاییم
پیمان بشکستی و تو پیوندی بریدی
آخر مگر از من چه شنیدی چه دیدی؟
گفتی که به بالین من می آیی دم رفتن
خوش آمدی ای دوست ولی دیر رسیدی
دلم تنگ است این شب ها،یقین دارم که می دانی
صدای غربت من را از احساسم تو می خوانی
شدم از درد و تنهایی گل پژمرده و غمگین
ببر ای ابر پاییزی که دردم را تو می دانی
میان دوزخ عشقت پریشان و گرفتارم
چرا ای مرگ عشقم چنین آهسته می رانی
عزیزم زندگی همیشه بهار نیست
گاهی ابر سایه ی نمناکش را بر سر بهترین ها می کشد!
پس ای گل قشنگم اگر یک روز این قطعه را خواندی
و دیدی که نیستم قطره اشکی برای دل شکستم بریز
من پذیرفتم شکست خویش را
پند های عقل دور اندیش را
من پذیرفتم که عشق افسانه است
می روم از رفتن من شاد باش
از عذاب دیدنم آزاد باش
چون که تو تنها تر از من می روی
آرزو دارم توهم عاشق شوی
آرزو دارم بفهمی درد را
معنی برخورد های سرد را