روی کفنم بنویسید
موریانه ها زهرمارتان این تن که می خورید
حسرت شیرین بود که خاک به آغوش کشید !
روی کفنم بنویسید
موریانه ها زهرمارتان این تن که می خورید
حسرت شیرین بود که خاک به آغوش کشید !
در فراغت این دل من پیر شد
بله ای گو این دلم تبخیر شد
بر سرم دستی کشید آرام گفت
باز طفلک قرص هایش دیرشد
حالم توپ استـــ. . .
حال همان توپی که افتاده است در خانه ی همسایه ای که تهدید کرده ...
اگر بار دیگر بیافتد با کارد، پنچرش میکنم. . .
بعضی از آدم ها کلا آزار دهنده اند ...
وقتی هستند با بودنشان و وقتی نیستند با نبودنشان تو را می آزارند . . .
دلم می خواهد زندگی ام را موقت بدهم دست یک آدم دیگر
بگویم تو بازی کن تا من برگردم نبازیـا
چقدر دلم تمام شدن میخواهد
از آن تمام شدن هایی که بشود نقطه سرخط..!
و آنگاه دیکته تمام شود و من دیگر آغاز نشوم !