دل نوشــتـه

حرف های ناگفتنی

دل نوشــتـه

حرف های ناگفتنی

تمام حرف هایی که نمی توان گفت . . .
یا گوش شنوا نیست یا ترس از فاش شدنش..
حرف هایی که تنها تحملش برای یک دفتر خاطرات ممکن است.

طبقه بندی موضوعی

۱۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عشق» ثبت شده است

the light heart

دستانم سرد است . . .!

کمی سردتر از زمستان؛

اما به اندازه ای بی روح نشده ام که حرارت دلتنگی ام را حس نکنم . .

فقط احساسم بریده است از امید هایی که بیشتر از قبل برچسب نا امیدی رویشان هک شده است؛ تنها کمی گوگرد با آتش عشق چراغ قلبم را روشن نگه داشته است.

به آخرین قطره ی خون، به آخرین ذره ی وجودم قسم خورده ام که جلوی مردن قلبم را بگیرم، چون تنها صدای "تو" که درونش پیچیده است برایم با ارزش تر از همه چیز است. همین صداست که با وجود تمام برچسب های نا امیدی چراغ قلبم را روشن نگه داشته است  . . .؛

ارزش این دنیا را به هیچ وجه نمیتوانی بفهمی . ! مگر اینکه بتوانی همه ی دنیایت را به یکباره فدای دوست داشتنت کنی. پس حالا زندگی کن ! با این باور که زندگی ات پوچ نیست ! تو برای خوشبختی ات تلاش کردی . .

www.dell-neveshte.blog.com

امشب هم مثل همیشه، خاطراتت را مرور می کنم.

از خودت تنها کوله باری از یادها و دلتنگی ها برایم باقی مانده است. با این دلتنگی دست و پا میزنم اما . . .

در وسط اقیانوس با قایقی سوراخ! هر چقد هم پارو بزنی ارزشی ندارد..؛

راستی!   قول هایت یادت هست؟! می دانم فراموش نکرده ای ولی خودت را به فراموشی زده ای ...

من هنوز به دنبال نشانه ای از قول هایت می گردم، انگیزه ی من این قول هایت بود که سوزاندی

خاکسترهایش را در شیشه ای کرده ام و در دریای بی معرفتی رها کردم به امید روزی که وقتی در کنار ساحل آن قدم می زنی؛

خاکسترها، کمی از خاطرات را برایت به تصویر بکشند.

من تو را دارم! از اول هم داشتم حتی وقتی که خودت نمی خواستی،. . . خودت که شنیده ای؟!

«دوست داشتن تنها کنار هم بودن نیست ب یاد هم بودن است...»

تو و من و تمام آرزوهایمان، در درون قلب من .. در حال رقم زدن سرنوشتمان هستیم ...

مغزم بودنت را باور کرده است ولی ... قلبم جای خالی ات را حس می کند.

!! هـــه   ...   چه زندگی خوشی  ...  حال من خوب است !!

dell-neveshte.blog.ir

دوســت داشــتــنــم را شـنـاختـمــــ. . .

بی دلیل و بی نشونه بود اما واقعی بود. برای تمام احساساتم ارزشی به اندازه ی یک دنیا قائلم . . .

زیرا با وجود آن همه مشکلات و نا امیدی و یک عالمه مخالفت؛  باز هم دوستش داشتم ولی نه پنهانی!

ممکن است راهی که درونش قدم گذاشتم پر از دلشکستگی و بن بست باشد اما خیالم راحت است که اگر جلوی تمام آرزوهایم

شرمنده شوم، غرور کوچکی برایم باقی می ماند تا به دلم بگویم:« من تمام تلاشم را کردم. ولی خودش نخواست »   

زمانی بود که دلم تمام خوشی های دنیا را می خواست

زمانی شد که دلم حاضر شد همه ی دنیایش را بدهد تا فقط یکی را داشته باشد

و حالا . . . زمانی شده که دلم نه دنیا را دارد نه آن یک نفر را ..!

دلم تنها شد به سادگی افتادن یک برگ پاییزی.

من از تو چیزی نمی خواهم

فقط گاهی نگاهی اشتباه!

دلم تنگ است این شب ها،یقین دارم که می دانی

صدای غربت من را از احساسم تو می خوانی

شدم از درد و تنهایی گل پژمرده و غمگین

ببر ای ابر پاییزی که دردم را تو می دانی

میان دوزخ عشقت پریشان و گرفتارم

چرا ای مرگ عشقم چنین آهسته می رانی 

من پذیرفتم شکست خویش را

پند های عقل دور اندیش را

من پذیرفتم که عشق افسانه است

می روم از رفتن من شاد باش

از عذاب دیدنم آزاد باش

چون که تو تنها تر از من می روی

آرزو دارم توهم عاشق شوی

آرزو دارم بفهمی درد را

معنی برخورد های سرد را 

آرام می آیم همانجای همیشگی، سر همان ساعت همیشگی

با همان شوق که میشناسیش با خودم حرف می زنم

برای خودم خاطره تعریف می کنم

و بی صدا مثل همیشه می روم بی آنکه تو آمده باشی  !

روزی خواهد آمد که دردم را بفهمی

روزی که دیگر هیچ دردی را نمیفهمم

بگو که خواب میبینم بی تو نفس کشیدن را ... . .