دل نوشــتـه

حرف های ناگفتنی

دل نوشــتـه

حرف های ناگفتنی

تمام حرف هایی که نمی توان گفت . . .
یا گوش شنوا نیست یا ترس از فاش شدنش..
حرف هایی که تنها تحملش برای یک دفتر خاطرات ممکن است.

طبقه بندی موضوعی

۱۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دل گرفتگی» ثبت شده است

حکایت عجیبی دارد این "اشک"

کافی است که حروفش را بهم بریزی تا برسی به "کاش"  !

بی تو زیستن چیزی جز مرور مردن نیست !

امروز به آنهایی می اندیشم که

روی شانه هایم گریه کردند و نوبت من که شد، دیگر نبودند . . .

 

موهای سپید

خاطرات انگشتان توست که از یاد گیسوانم نرفته است !

گاهی دلم برای چوپان دروغگو  می سوزد، بیپاره 3 بار بیشتر دروغ نگفت انگشت نما شد . . .

ولی ما هنوز صادق ترینیم!!!

حالم توپ استـــ. . .

حال همان توپی که افتاده است در خانه ی همسایه ای که تهدید کرده ...

اگر بار دیگر بیافتد با کارد، پنچرش میکنم. . .

خدایا آسمانت چه مزه ایست؟

من تا به حال فقط زمین خورده ام

دلـــم برای گذشته ی عزیزانم تنگ شده استــــ...

کسانی که درکم میکردند، موقع ناراحتی آرامم میکردند، دوستی های بینمان، شادی هایمان و تمام خوبی ها

دوران خــوش، گریه هایم، خنده های گذشته ام

هیچکس تحمل شنیدن کوچکترین دردودلتـــ را ندارد...

اگر تنها گوشه ای از دردودلت را برای انسانها افشا کنی... خنجری بر ضــد خودتــ ساخته ای

تمام حرفهایت را باید روی برگه های یک دفتر بیجان بریزی که تحمل دردت را داشته باشد

با اینکه میدانی...! نهایت همدردی اش این است که جای قطره های اشکت که روی تک تک برگه هایش جـــاری است، چین و چروک هایی بجا بگذارد که مانع دفن شدن خاطراتت شود.

خاطراتی که یکـــ عمر دلتــ را سوزانده است و میسوزاند...

خواستن هایی که دست نیافتنی اند ..... یــا شــایــد ..... خواسته ی تو باشد و ناخواسته ی دیگری

امیدهایی که ناامید شدند .... آرزوهایی که سرشکسته شدند .... دلخوشی هایی که ورشکسته شدند

شـایـد دلیل همه ی اینها زندگی ای بوده که فقط با وجود یکــ نفر رغــم میخورده؛

خواستنش، تلاش برای یافتنش، بدست آوردنش، امید به داشتنش،... وجودش در همه ی آرزوهایت، تنها سرمایه ی دلخوشی هایت ...

و حــالا آن یکــ نفر دیگر نیستـــــ...

...

تمام اینهــا باعث میشود تا سوز دلت انقد شدید شود که بزرگترین مخلوق خــدا تحمل شنیدنش را نداشته باشد یا خودت توان گفتنش را نداشته باشی ...

دلت که سرد شود، سنگین میشود، سنگ میشود و تمام اعتمادت صلب میشود

و این است که دیگر هیچ چیز به جـــز یک دفتر جواب گوی دلت نیست

یک دفتر با برگه های نا محدود با تحمل وزن سنگین خاطرات که هر روز از روز قبل بیشتر میشود که نامش «دفتر خاطرات» است.

و تنها کلمه ای که میتوانی به زبـــان بیاوری این استـــ  

«دلـــم برایتــــ تنگ شده»