دل نوشــتـه

حرف های ناگفتنی

دل نوشــتـه

حرف های ناگفتنی

تمام حرف هایی که نمی توان گفت . . .
یا گوش شنوا نیست یا ترس از فاش شدنش..
حرف هایی که تنها تحملش برای یک دفتر خاطرات ممکن است.

طبقه بندی موضوعی

۶۵ مطلب در آبان ۱۳۹۴ ثبت شده است

- جدایی را نمی خواستم، خدا کرد نمی دانم

کدام نامرد دعا کرد بسوزد آنکه غربت را بنا کرد

مرا از تو تو را از من جدا کرد

آرام می آیم همانجای همیشگی، سر همان ساعت همیشگی

با همان شوق که میشناسیش با خودم حرف می زنم

برای خودم خاطره تعریف می کنم

و بی صدا مثل همیشه می روم بی آنکه تو آمده باشی  !

حکایت عجیبی دارد این "اشک"

کافی است که حروفش را بهم بریزی تا برسی به "کاش"  !

روزی خواهد آمد که دردم را بفهمی

روزی که دیگر هیچ دردی را نمیفهمم

تنها "غم زندگیم" بدون تو زندگی کردن بود ....

حالا دیگر غمی ندارم، آماده ام برای مرگ  !

بگو که خواب میبینم بی تو نفس کشیدن را ... . .

این چشم های بی تو را

به کجای این شهر بدوزم که هنوز نرفته باشی  !

بی تو زیستن چیزی جز مرور مردن نیست !

امروز به آنهایی می اندیشم که

روی شانه هایم گریه کردند و نوبت من که شد، دیگر نبودند . . .

 

موهای سپید

خاطرات انگشتان توست که از یاد گیسوانم نرفته است !